قسمت قبلی در مورد بالکیسا چایبو بود و این داستان در مورد برندا چاپمن هست.
تا وقتی کوچولو هستی کسی انتظاری ازت نداره ولی کم کم که بزرگ میشی این تو هستی که تصمیم می گیری! حتما بارها و بارها براتون پیش اومده که ازتون بپرسن، بزرگ شدی می خوای چیکاره بشی؟ کم کم که بزرگ میشی این جمله به موضوع انشا مدرسه تبدیل میشه و باید در موردش بنویسی. ما قراره برای تو در مورد بچه هایی بگیم که مثل تو نمی دونستن می خوان چیکاره بشن اما می دونستن چه کاری می خوان بکنن و از وقتی هم که فهمیدن، هیچ چیزی نتونسته جلوشو نو بگیره و اونقدر تلاش کردن تا به چیزی که می خوان، برسن. رویای اونا گنج زندگیشون بوده و راه رسیدن بهش نقشه گنج. از نقشه گنجشون مثل راهنما استفاده کردن تا اینکه بالاخره بهش رسیدن.
از این به بعد ما در هپی لند قصه میگیم براتون، قصه آدمهای باحال، قصه آدمهایی که بر مشکلات غلبه کردن و موفق شدند. کلی داستان کوتاه آماده کردیم تا شما بچه ها اونها رو بشنوین و با ما همراه بشین…